زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
مینویسم رویِ هر دیـوار واویلا حسین مینویسم با لـبی خـونـبار واویلا حسین هر قدم تکـرار در تکرار واویلا حسین مینـویـسم زیـرِ این آوار واویلا حـسین وای از کوفه از این آزار واویلا حسین من که دنیایم تویی؛ معنایِ دنیایم علیست من که غمهایم تویی آشوبِ شبهایم علیست دردِ امروزم تویی اندوهِ فردایم علیست آمدم در کوفه و گفـتم که آقایم عـلیست بارها گـفـتم عـلی، اینـبار: واویلا حسین از علی گفتم ولیکن قلبِ طفلانم شکست از علی گفتم ولی یک سنگ دندانم شکست از عـلی گفتم ولی پهلوم میدانم شکست آنقدر خوردم که این بازویِ بیجانم شکست میزنم با دستِ بـسته زار واویلا حسین دستگـیرم کـردهاند از بام میبـینم تو را با تَنی پُر خون همین احرام میبینم تو را میرسی با دخـتری آرام میبـیـنم تو را بِینِ کـوفه در مـیانِ شـام میبـیـنم تو را آه آه از زیـنب و انـظار واویـلا حـسـین کوفه و در سینهها بُغضِ غدیرش را ببین وایِ من زنجیرهای سختگیرش را ببین کوچهها را بامهایش را اسیرش را ببین بوریایش را ببین تکه حصیرش را ببین دارم اینجا قبلِ تو یک کار: واویلا حسین جز غمت اینجا کسی دیشب پناهم داد نه غیر طوعه هیچ کس در خانه راهم داد نه پاسـخی بر الـتـمـاسـم بر نـگـاهـم داد نه آن همه بیعـت دریغـا یک سـپاهم داد نه دخترم را بر حـرم بـسپار واویلا حسین هرکه اینجا بود حـتی انـدکی میزد مرا آن یکی میبُرد من را این یکی میزد مرا پیرمردی میکشید و کودکی میزد مرا کاشکی جایِ یتـیمت کاشکی میزد مرا دخترت هست و شب است و خار واویلا حسین جان من حـتی بـرای آب اینجا رو مزن یا برای کـودکی بیتـاب ایـنجا رو مزن شرمگین از مادری بیخواب اینجا رو مزن پیش این لبخـندها ارباب اینجا رو مـزن رو مزن، آبی ولی بـردار واویلا حسین آب نه از صبح تا حالا فقط غم خوردهام آتش و سنگ و عصا و نیزه درهَم خوردهام هرچه خوردم کم نیاوردم ولی کم خوردهام با دو دستِ بسته سیلیهای محکم خوردهام وای من از کوچه و بازار واویلا حسین |